چوباد عزم سرکوی یار خواهم کرد

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد *** نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
به هرزه بی می و معشوق عمر می گذرد *** بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد
هر آب روی که انداختم ز دانش و دین *** نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد
چو شمع صبحدم شد ز مهر او روشن *** که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد
به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت *** بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد
صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل *** فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ *** طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

امروز آ قا بی تو جور دیگری بود

امروز آقا بی تو جور دیگری بود

حتی نگاه یاسها،نیلوفری بود

خورشید مثل پنج شنبه پا نمی شد

انگار بین رختخوابش بستری بود

برشانه های شمع ها در اول صبح

تابوت یک پروانه ی خاکستری بود

وضعیت آب و هوا مثل همیشه

مثل هوای جمعه ی پشت سری بود

در چشمهایم التماس آخرینم

مارابه سمت"چشمهایت می بری"بود