دارد همه ی کودکیم بوی غم تو

شعرم شده سرشار شمیم حرم تو


با خاطره ها دلخوشم و با کرم تو

با خاطره هایی که شده دار و ندارم


دارد همه ی کودکیم بوی غم تو

انگار که از کوچه ی ما می گذرد باز


سنج و کتل و پرچم و طبل و علم تو

این بوی خوش کندر و اسفند و گلاب است


از آه دم دسته ی لبریز دم تو

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد


سقای حرم سید و سالار نیامد

رد شد همه ی دسته از این کوچه و انگار


یک عمر شدم عاشق  و بیمار و گرفتار

برسینه زنان، مویه کنان رد شد و، کارم


افتاد به دستان ابالفضلِ علمدار

غیر از من و هم دین من و ایل و تبارم


عالم همه محتاج نگاهش شده بسیار

دیوار حسینیه شده محتشم او


اصلاً شده انگار طنین در و دیوار:

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد


سقای حرم سید و سالار نیامد